ملا محمد عمر در سال 1960 میلادی در جنوب افغانستان در ولایت قندهار به دنیا آمد. البته 1950 یا 1953 سال هایی هستند که گفته شده و شاید در این تاریخ ها به دنیا آمده باشد. ملا عمر در یک خانواده فقیر به دنیا آمد و اصل و نسب او برمیگشت به قبیله هوتک که یکی از قبیله های مشهور پشتون بود که در زمان خودشان پادشاهانی داشتند که در تمام افغانستان حکومت میکردند و حتی پادشاهی آن ها یک بخش هایی از ایران تا اصفهان را هم اشغال کرده بود. پدر ملاعمر از رهبران مذهبی محلی بود و تمام خانواده خیلی ارتباط سیاسی خاصی با آدم های سرشناس آن دوره نداشتند و سطح اجتماعی شان رو به پایین بود. در کودکی پدر ملاعمر میمیرد و مادرش به عقد عمویش درمی آید و بعد از آن مهاجرت میکنند به روستایی که عمویش در آنجا معلم دینی بود و اسلام تدریس میکرد. ملاعمر از آن دسته آدم هایی بود که خیلی کم درباره زندگی شخصی اش میدانیم و عکس های زیادی از او نیست که بشود شناسایی اش کرد . همین عکس ها را هم به لطف خود طالبان و انتشار آن ها در وب سایتشان داریم.
ملاعمر 3 زن و 5 یا 6 تا فرزند داشت که پسر بزرگ او ملا یعقوب از چهره های بسیار مهم و شناخته شده طالبان است. بعد از انقلاب ثور در سال 78 یا همان کودتای کمونیست ها، ملاعمر به پاکستان میرود و در آنجا مشغول تحصیل میشود. از دارالعلوم حقانیه، یکی از مدارس دینی معروف پاکستان که خیلی از رهبران طالبان از آنجا بیرون آمدند فارغ التحصیل میشود. یک مدت بعد هم در کراچی پاکستان مشغول تدریس میشود و بعدا در مسجد همین شهر با اسامه بن لادن آشنا میشود. از معدود کسانی بود که صحبت عادی روزمره اش به زبان عربی بود و پشتو یا فارسی صحبت نمیکرد. ملاعمر در دهه 80 به عنوان مجاهد علیه شوروی و دولت دموکراتیک جنگید. سلاح مورد علاقه او آر پی چی 7 بود که همین الان هم در دست خیلی از اعضای طالبان دیده میشود و به گفته خود طالبان ملاعمر در استفاده از این سلاح حرفه ای بود. ملاعمر در طول جنگ چندین بار مجروح شد که یکی از این جراحات مربوط میشود به چشمش که باعث شد کور شود. درباره زخم چشم او میگویند وقتی که چشمش آسیب میبیند، خودش با چاقو چشمش را تخلیه میکند و میدوزد. میگویند زمانی که چشم او زخمی شد خیلی خونسرد خنجرش را برداشت و با نوک آن چشمش را تخلیه کرد و دوخت. یادآوری این داستان برای پیروان ملاعمر، شجاعت غیرقابل وصف اوست.
بعد از خروج شوروی و سقوط دولت کمونیستی اوضاع افغانستان هرج و مرج محض بود. گروه های مختلف مجاهد برای بدست آوردن قدرت به جان هم افتاده بودند. در آن زمان ملاعمر به روستا برگشته بود و کاری به کسی هم نداشت اما یک باره تصمیم میگیرد برگردد و به این هرج و مرج خاتمه دهد. ملاعمر در اولین اقدامش 50 نفر از طالب های مدارس دینی پاکستان را بسیج میکند و گروه مسلح کوچکی را تشکیل میدهد، میرود به سمت مرز پاکستان و اردوگاه پناهندگان افغانستان، کسانی که از جنگ داخلی و کشتار فرار کرده بودند. در آنجا شروع میکند به یارگیری از مرد های این اردوگاه ها. مهم ترین چیزی که به اضافه شدن و جذب نیروهای ملاعمر کمک کرد مبارزه او با بچه بازی بود. اتفاقی که به شدت بین مردان مسن در بخشی از افغانستان و پاکستان مرسوم بود که با جنگ داخلی بیشتر هم شده بود و حتی بیشتر فرمانده هان جنگ هم روی آورده بودند به این کار. اتفاق چندش آوری بود که ملاعمر با آن مبارزه کرد و در یک مورد دو پسر را از دست فرمانده مجاهد نجات داد و فرمانده را به لوله تانک بست و دارش زد. همین اتفاقات باعث شد افراد زیادی سمت او بیایند و در ظرف مدت کوتاهی 50 نفر نیرو تبدیل شد به 12 هزار مرد مسلح و آماده جنگ و توانست در مدت چند ماه 12 استان از 31 استان افغانستان را بگیرد.در زمان جنگ های داخلی در سال 1994، ملاعمر جنبش طالبان را پایه گذاری کرد و دو سال بعد توانست با نیروهایش کل افغانستان را تصرف کند و با عنوان رئیس شورای عالی افغانستان و امیرالمومنین همه کاره کشور بشود. در سال بعد اسم افغانستان را به عمارت اسلامی افغانستان تغییر داد.
ملاعمر اصلا آدم اجتماعی نبود و میشود گفت که کاملا منزوی بود. در تمام 5 سالی که قدرت در دست طالبان بود، فقط دو بار از کابل دیدن کرد. حتی با وجود اعتقادات سخت و سفت اسلامی که داشت سفر حج نرفت. رابطه بسیار خوبی با القاعده و رهبرانش داشت، انقدر خوب که بعد از حادثه 11 سپتامبر، به بن لادن و نیروهایش پناه داد و حاظر نشد آن ها را به آمریکا تحویل بدهد و همین موضوع باعث شد آمریکا به افغانستان حمله کند و طالبان قدرت را از دست بدهد و برای دستگیری ملاعمر هم جایزه 10 میلیون دلاری گذاشتند. هیچوقت کسی دقیق نفهمید بعد از حمله آمریکا، ملاعمر در کجا پنهان شد.
خانم دام روزنامه نگار و نویسنده هلندی در کتابش به نام در جستجوی یک دشمن میگوید : ملاعمر برخلاف تصور دولت امریکا و افغانستان بعد از سقوط طالبان، هیچوقت در پاکستان پنهان نشد و چندین سال نزدیک یکی از پایگاه های آمریکا در جنوب افغانستان زندگی میکرد و از خانه اش تا پایگاه چند دقیقه بیشتر راهی نبود. ولی با این وجود نمیتوانست طالبان را در این اوضاع رهبری کند و همین باعث شد دستور احداث دفتری را در قطر بدهد. به گفته خانم دام که مصاحبه ای با محافظ شخصی ملاعمر در زندان داشت، میگوید محافظ او تاکید داشت ملاعمر سال ها در افغانستان بود و در سال 92 شمسی بخاطر مریضی در افغانستان میمیرد. درباره زمان و دلیل مرگ ملاعمر حرف زیاد است. در سال 94 خبری پخش شد که میگفتند ملاعمر دو سال قبلش در بیمارستان پاکستان مرده است. طالبان در سال 98 رسما تاکید کرد که ملاعمر در سال 92 مرده است و دلیلش را هم نگفتند. نکته جالبی هم وجود دارد که در سال های 92 تا 94 که خبر فوت او پخش میشد، طالبان از طرف ملاعمر در روزهای عید فطر و عید قربان پیام تبریک منتشر میکرد. طبق این اطلاعات هم ملاعمر در زمان مرگ 55 سالش بود.
1 دیدگاه. همین الان خارج شوید
احتمالن الان بانام دیگری درامریکازندگی میکند