قطعا تا الان کلمه نسل کشی به گوشتون خورده، مثل نسل کشی های بوسنی، روآندا، هولوکاست، یا احتمالا نسل کشی ارامنه، کلمه نسل کشی یا نژادکشی یا معادل لاتین آن genocide اولین بار توسط رافائل لمکین حقوقدان لهستانی مطرح شد، از نظر لفظی، قتلعام یا نسلکشی (genocide) از واژههای لاتین genos، بهمعنی «گروه» و cide، بهمعنی «کشتن» مشتق شده است.
نسلکشی عبارت است از هرگونه اقدام و مبادرت عمدی، برای نابودی و حذف فیزیکی بخش یا کلیت گروهی نژادی، قومی، ملی، مذهبی و ایدئولوژیکی. اولین تعریف فنی این اصطلاح، در ماده دوم کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت کشتار گروهی، مصوب مجمع عمومی سازمانمللمتحد در تاریخ نهم دسامبر 1948م، بهعمل آمده است. طبق ماده دوم این کنوانسیون، کشتار گروهی یا نژادکشی بهمعنی اقدامی است که به قصد نابودی تمام یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام شود، مثل کشتن اعضای گروه، واردآوردن آسیب جدی جسمی یا روحی به اعضای گروه، تحمیل عمدی وضعی بر گروه، بهمنظور نابودی فیزیکی تمام یا بخشی از آن، تحمیل مقرراتی بهمنظور پیشگیری از زادوولد در داخل گروه، انتقال اجباری کودکان گروه به گروهی دیگر.
حالا یکی از پربحث ترین اتفاقاتی که بر سر آن بحث میشه کشتار ارامنه در طول جنگ جهانی اول توسط امپراتوری عثمانی است، کشتاری که باعث شد بیش از یک میلیون نفر از ارامنه جان خود را از دست بدهند. اما با اینکه بیش از یک قرن از این ماجرا میگذره هنوز اختلاف نظرهای بسیار سر این مورد وجود داره که آیا این کشتا طبق تعریفی که انجام نسل کشی به حساب میاد یا نه، حالا در این مقاله تصمیم داریم که از دید هر دو سمت موافق و مخالف این نظریه این مورد را بررسی کنیم. اما قبل از آن یک مرور مختصری به اصل ماجرا داشته باشیم.
در زمان جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی که وسعت بسیار زیادی هم داشت با مبارزات استقلال طلبانه بسیاری از سرزمین های منطقه بالکان ( کشورهای شرق و جنوب شرقی اروپا مثل بوسنی، آلبانی، کرواسی، صربستان و… ) رو به رو شد و در خطر تجزیه قرار گرفت و بسیاری از این مناطق را هم از دست داد. در این شرایط در داخل امپراتوری هم حزب ترکان جوان قدرت سیاسی را در دست داشتند که اهداف اصلیشون حفظ مرزهای امپراوری و جلوگیری از تجزیه، و داشتن یم جامعه یکپارچه از نظر نژاد و مذهب بود.
با شروع جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی که در جبهه آلمان بود با روسیه وارد جنگ شد و هدف اصلیش هم نفوذ به منطقه قفقاز و الحاق این منطقه ترک نشین به امپراتوری بود، اما این بین یک مشکل اساسی وجود داشت و آن هم وجود استان های ارمنی نشین در مرزهای روسیه و عثمانی بود، عثمانی ها چاره ای نداشتن که برای جلوگیری از ملحق شدن ارمنی های ناراضی و شورشی به روسیه که به شدت از شرایط تبعیض آمیز جامعه عثمانی به تنگ اومده بودن و همینطور جلوگیزی از آسیب رسیدن به آنها، قانون تهجیر را به اجرا در بیاره. طبق این قانون دستور داده شده بود که تمام ارمنی های مناطق جنگی باید به سمت سوریه و عراق که بخشی از خاک عثمانی بودند کوچ داده بشن.
اما قضیه وقتی زیر سوال رفت که در سال 1915 این قانون در سرتاسر امپراتوری به اجرا درآمد و تمام اقلیت های ارمنی، آشوری و یونانی درگیر این قانون شدند و گروه گروه در دسته های چندصد تا چندهزار نفره در شرایطی بسیار غیر انسانی و اکثرا پای پیاده راهی پیاده روی هایی چند روزه تا چند هفته ای و طاقت فرسا شدند و در این انتقال ها بسیار این افراد چه از گرسنگی و تشنگی و چه از روی عمد و به صورت گروهی قتل عام شدند. تخمین زده میشو بین یک تا یک و نیم میلیون ارمنی در این کوچ اجباری جان خود را از دست داده باشند. این اتفاق جدا از خشونتی بود که از طرف نیروهای دولتی و ارتش و حتی ملی گراهای تندرو در سطح جامعه علیه اقلیت ها اتفاق میافتاد. این فاجعه باعث شد تا بسیاری از افراد آن را یک نسل کشی بنامند و معتقد باشند که تمام ماجرا به صورت سیستماتیک و سازمان یافته انجام شده. در ادامه به هر دو دیدگاه موافق و مخالف می پردازیم.
موافقان نظریه نسل کشی ارامنه
این عده معتقدن که با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر امپراتوری عثمانی، که از طرفی بسیاری از کشورهای تحت کنترل آن به دنبال استقلال و جدایی بودند و از طرفی هم حاکمان عثمانی که به شدت ملی گرا بودن به دنبال ایجاد یک امپراتوری یکپارچه ترکی اسلامی و پیوند دادن ترک های عثمانی به ترک های قفقاز بودند، و بزرگترین مشکل در این راه هم ارمنی ها بودند چون ارمنیان مثل دیوار، بین ترکهای عثمانی و ترک زبانان قفقاز قرار گرفته بودند و جابهجایی آنها میتوانست پیوند جغرافیایی این دو را محقق کند و ماجرای کوچ اجباری ارمنیان به بهانه جلوگیری از ملحق شدن آنها به دشمن و جلوگیری از آسیب دیدن در جنگ، برنامه ریزی بود که از طرف حاکمیت برای نابودسازی ارمنی ها در سایه جنگ اتفاق افتاد.
مورد بعدی دین ارمنی ها بود که با وجود فشار حاکمیت برای مسلمان شدن حاضر به تغییر دین نمیشدند، همینطور طبق نظر این گروه ارمنی ها به دلیل اینکه دنبال استقلال و تشکیل سرزمینی ارمنی نشین بودند هم مورد خشونت عثمانی ها قرار گرفتند. این گروه با استناد به شواهدی که از بازماندگان، گورهای دست جمعی، تصاویر و اخبار ثبت شده، دستورات مکتوب رهبران حاکم برای کوچ دادن اجباری و اعدام شورشیان و خاطیان، و گزارش نیروی های خارجی، این اقدام را تلاشی سازماندهی شده میدانند که طبق تعریف نسل کشی انجام شده. این گروه بر این باورند که قتل عام 250 نفر از روشنفکران و اندیشمندان ارمنی درست قبل از شروع کوچ اجباری، انتقال ارمنی ها به سوریه در این وسعت که شامل تمام امپراتوری پهناور عثمانی میشد، و حجم کشتار بی سابقه ای که تنها در 8 ماه اول این انتقال ها صورت گرفت و حداقل یک میلیون نفر را به کشتن داد بدون یک برنامه ریزی مشخص و سازمان یافته و بدون کمک تمام ارکان حکومت امکانپذیز نبود.
موافقان به این مورد هم استناد میکنند که دادگاه های نظامی خود کشور ترکیه بعد از جنگ جهانی اول، رهبران حزب ترکان جوان را، یعنی طلعت پاشا، انور پاشا و جمال پاشا، به دلیل کشتار وسیع اقلیت های نژادی و مذهبی و از بین بردن حداقل هشتصد هزار نفر از این جامعه را مجرم شناخته و به اعدام محکوم کردند و 67 نفر دیگه هم به همین دلیل اعدام شدند. طبق شواهد این اشخاص بعد از جنگ دستور دادن که تمامی اسناد و مدارک، شامل حکم های حکومتی، تلگراف های نظامی و هرچیزی که به کوچ، کشتار و خشنوت علیه ارمنی ها مربوط میشه نابود بشه و همین موارد نشان از دخالت رهبران سیاسی و مدیریت این کشتارها دارد. و جدا از همه این ها در سال های بعد از این ماجرا تا به امروز سخت گیری و خشونت بسیار زیادی نسبت به افرادی که به نفع نسل کشی صحبت میکنند میشه و سانسور شدیدی علیه این ماجرا در ترکیه اتفاق میفته و طبق قانون حتی استفاده از کلمه نسل کشی هم میتونه جرم به حساب بیاد.
مخالفان نظریه نسل کشی ارامنه
از نظر دولت ترکیه ترکها و ارمنیها بیش از 8 قرن زندگی صلحآمیزی داشتند. ارمنیها تا قرن 19م، بهعلت ادغام با جامعه عثمانی به نام «ملت صادقه» اسم گذاری شدند و بعد بهعنوان نتیجه اعتماد به صداقت آنها، در مناصب کلیدی امپراتوری منصوبشدند. در دوره عثمانی، 29 شهروند عثمانی ارمنیتبار، بهصفت پاشا که رتبهای عالی در حکومت بود دست پیدا کردند. 22ارمنی، در وزارتهای خارجه و مالیه و تجارت و پست، بهعنوان وزیر مأموریت یافتند، مثلاً «گابریل نورادونکیان» که بین سالهای 1912م و ۱۹۱۳م، بهعنوان وزیر امور خارجه انجام وظیفه کرد ارمنی بود. در مجلس نمایندگان عثمانی، بعد از سال 1876م، 33 نماینده ارمنی حضور پیدا کردند. در وزارت امورخارجه 7 سفیر کبیر و 11 کنسولگر و سرکنسولگر ارمنی ایفای وظیفه کردند. در مکتب سلطانی (دبیرستان غلطهسرای کنونی) و مکتب ملکیه (دانشکدۀ علومسیاسی دانشگاه آنکارای فعلی) 11پروفسور ارمنینژاد، بهعنوان استاد تدریس کردند. این سوابق و آمار نشان میدهد که ارمنیها در دورۀ عثمانی از هرگونه حقوق شهروندی برخوردار بوده و در زندگی اجتماعی عثمانی، سهم بسزایی داشتهاند، پس دولت عثمانی، هیچگونه تقابل یا تبعیض منفی علیه ارامنه اعمال نکرده است.
مورخان ترک استدلال میکنند درحالیکه جنگ شروع شده بود و دولت عثمانی با خطر فروپاشی و تجزیه روبهرو بود، اعضای دوگروه ناسیونالیستی دست به مبارزه مسلحانه علیه دولت عثمانی زدند؛ یکی ارامنه و دیگری شورش عربها. در شرق آناتولی، برخی از جمعیتهای ارامنه عثمانی، بهدنبال افکار ناسیونالیستی افراطی بودند و این فعالیتها را باعنوان «مقاومت ارامنه» نامگذاری کرده بودند. در آوریل 1915م، دولتی ارمنی در منطقه وان اعلام موجودیت کرد. ایده «ارمنستان بزرگ»، درواقع نوعی کپیبرداری از وضعیت بالکان و تطبیق آن در عثمانی، شرق آناتولی، بود. داشناکها یا ناسیونالیستهای افراطی ارمنی، تصور میکردند همچنانکه در بالکان، یونانیها و بلغارها و صربها توانستند با تکیه بر پشتیبانی غرب، به استقلال سیاسی دست یابند آنها هم میتوانند با تکیه به غرب و روسیه، به هدف ایجاد ارمنستان بزرگ برسند. از نظر مورخان ترک، رهبران ارمنی در اثنای جنگجهانیاول برای تحققبخشیدن به رویاهای خود، به مردمی که قرنها در کنار آنها در صلح و آرامش زندگی کرده بودند پشت کردند و در اثر فریب، آلتدست دشمنان دولت عثمانی شده و با آنها همکاری کردند. برای همین دولت عثمانی زمان جنگ، برای خنثیکردن فعالیت مخرب ارامنه ساکن در مناطق شرق عثمانی قانون تهجیر را اجرا کرد و آنها را وادار به ترک مناطق جنگی کرد. در جریان این کوچ اجباری از مناطق جنگی، بسیاری از آنها در اثر سرما و گرسنگی و امراض واگیردار مانند تیفوس جان خود را از دست داند و در تهایت هم این حق یک دولت است که حافظ تمامیت ارضی خود باشد و بعضاً ممکن است برای حفظ امنیت، خشونتهایی نیز به وقوع بپیوندد.
مخالفان این نظریه اعتقاد دارن که بازهم به خاطر شرایط سیاسی و جنگی که امپراتوری درگیر آن بوده چاره ای جز کوچ دادن ارمنی ها به سوریه نداشته چون باید جلوی درگیری های بیشتر با این اقلیت جدایی طلب و آسیب دیدن آنها به خاطر جنگ با روسیه را میگرفت، آنها معتقدند به دلیل کشتار وسیعی که در منطقه بالکان و کشورهای استقلال طلب علیه مسلمانان وترک های اتفاق افتاد، بسیاری از آنها که مورد خشونت قرار گرفته بودند مجبور شدند که به داخل امپراتوری گوچ کنند و این افراد که خانه ها و داریی های بسیاری را از دست داده بودن با یک خشم و کینه ای نسبت به مسحیان وارد ترکیه امروزی شدن و همین باعث بروز درگیری و کشتار شد که این کشتارها از سمت هر دو طرف درگیر ماجرا بود.
از طرف دیگه هم به خاطر شرایط جنگی حاکم بر کشور انتقال ارمنی ها با دشواری و سختی هایی همراه بوده و باعث شده که بسیاری از این افراد به خاطر شرایط جنگی کشته بشن، این گروه معتقدن که برنامه ریزی و سازماندهی برای این اتفاق وجود نداشته، جنگ، درگیری داخلی بین ترک های مسلمان و ارمنی ها و کینه این دو گروه از هم، شرایط بد انتقال و کوچ اقلیت ها، و شورش هایی که ارمنی ها برای استقلال انجام دادند و با برخورد حکومت مواجه شد، قحطی و کمبود مواد غذایی در امپراتوری، همه دست به دست همه داده تا این اتفاق صورت بگیره و این موارد هم برای ارمنی ها و هم برای مسلمانان یکسان بود، در طول جنگ اگر یک یا یک و نیم میلیون ارمنی کشته شدند، حدود سه میلیون مسلمان هم از بین رفتند که اروپا و آمریکا چشم خود را روی این آمار بسته اند.
با توجه به دادههای آرشیو عثمانی، برخی از محققان ترک استدلال میکنند که در این دوره، شبهنظامیان شورشی و انقلابی ارامنه صدهاهزار نفر از شهروندان غیرنظامی مسلمان را کشتهاند. قتلعامهای صورتگرفته را واحدهای داوطلب ارامنه از گروههایی همچون داشناکس (Dashnaks)، هونچاکس (Hunchaks) و رامگاوار (Ramgavars) و با حمایت لژیونهای فرانسه و بریتانیا و روسیه انجام دادهاند. اینها نمونهای از جنایتها علیه شهروندان مسلمان است. بنابراین، تلفات مسلمانان کمتر از ارامنه نبوده است. همچنین در جنگهای 1912م و ۱۹۱۳م، بالکان، هزاران مسلمان به جرم مسلمانبودن و تحتحمایت عثمانیبودن کشته و آواره شدند
متفکران ارمنی و غرب، هیچگاه در رابطه با سرنوشت میلیونها مسلمانی که از منطقه بالکان و روسیه اخراج شدند اظهار تأسف نکردهاند؛ درحالیکه از دولت ترکیه میخواهند از قتلعام و تبعید ارامنه عذرخواهی کند و نسلکشی ارامنه را بهرسمیت بشناسد. مارک مازوور مدعی است: «حتی امروز هم غرب هیچ ارتباطی بین نسلکشی ارامنه و مسلمانان غیرنظامی برقرار نکرده است؛ میلیونها نفر از مسلمانان رانده شده از مناطق بالکان و امپراتوری روسیه، در طول قرن نوزده میلادی در طول راه رسیدن به ترکیه (عثمانی) و اروپا کشته شده و در تاریخ اروپا و غرب به دست فراموشی سپرده شدهاند.
به هرحال طبق گفته حسن پاشا، نوه جمال پاشا که از رهبران حزب ترکان جوان و مجرمان این اتفاق بود، فرقی نمیکنه چه اسمی روی این موضوع گذاشته بشه، نسل کشی، قتل عام، کشتار، جنگ داخلی، هرچه بود این کلمات نمیتونن بزرگی و عمق این فاجعه را به خوبی بیان کنند.
بنای یادبود نسل کشی ارامنه از دو قسمت تشکیل شده، قسمت اول دوازده ستون پهن و خمیده به سمت مرکز می باشد که تعداد آن مشخص کننده شهرهای ارمنستان است که در آن قتل عام صورت گرفته که در وسط آن یک آتش دان کوچک تعبیه شده که همیشه روشن است و نمایانگر روح همیشه بیدار مردمان ارامنه می باشد و قسمت دوم یک ستون بسیار بلند به ارتفاع 44 متر است که به نماد و نشانه ی زایش مجدد مردم ارامنه ساخته شده است. هر ساله در 24 آوریل ارمنی ها در این مکان جمع می شوند تا کشته شده های خود ادای احترام کنند.