هوپاتیا، بانوی فیلسوف و ریاضیدان، فرزند تئون، آخرین مدیر کتابخانه اسکندریه بود. حدود۳۵۰ تا ۳۷۰ م. در اسکندریه در امپراتوری روم (مصر امروز) زاده شد. او دختر بچه ای معمولی نبود. در دورانی که اغلب دختران جوان در خانه کنار دیگر زنان خانواده می ماندند، هوپاتیا از پدرش درس هایی در مورد جهان می گرفت. او ردای مردانه می پوشید و به مرکز شهر می رفت.
” بخشی از مقبولیت هوپاتیا به دلیل ذهن تیزبین و خرد او بود، ولی مردم او را به خاطر زیبایی و نیز رفتار مودبانه اش هم دوست داشتند. “به گفته ی یکی از مورخان هم عصرش او چنان زیبا بود که تمام شاگردانش عاشقش می شدند. اما تنها عشق او، آموزش، نگارش و تفکر بود. “به باور برخی پژوهشگران، او دو ماشین، یکی برای تقطیر آب و دیگری برای اندازه گیری سطح آب اختراع کرده است. تمام دانشگاهیان آن دوران به جز هوپاتیا مرد بودند. او در حدود سال ۴۰۰ م. رسما رییس مدرسه افلاطونی در اسکندریه شد. او و شاگردانش را نوافلاطونی می نامیدند. بسیاری از آن ها مسیحی نبودند. هوپاتیا ” به قدرت تفکر منطقی و اندیشه ای اعتقاد داشت که در آن بتوان قوانین را با مشاهده و آزمایش درک کرد”. او همیشه می گفت: “حق اندیشیدن را برای خودتان حفظ کنید. چون حتی اندیشه اشتباه به مراتب بهتر از نیندیشدن است”.
اما بار دیگر، تنگ اندیشی، تبعیض جنسیتی، دگرناپذیری و تعصب کور و خام از یک سو و از سوی دیگر قدرت طلبی و جهل سبب شد هوپاتیا را نیز همانند بسیاری از دانشمندان و اندیشمندان نواندیش و آزاده پیش و پس از او به جادو گری متهم کنند و “هوپاتیا در درشکه اش نشسته بود، او که مثل همیشه ردای دانشگاهی گشادی به تن داشت، از هر لحاظ به استادی خردمند می مانست همین که جمعیت خشمگین درشکه او را احاطه کردند…
یکی از شاعران فرانسوی سده ۱۹ م. درباره او سروده است:
او به تنهایی باقی می ماند
تغییر ناپذیر و ابدی
و همه چیز در او دوباره زاده می شود